the scarecrow is forgotten

ساخت وبلاگ

تنها بودن فشار زیادی به آدم میاره. چون حقیقت به خودی خود سنگینه ولی وقتی با چند نفر دیگه همراهی، اونا فضا رو تلطیف می کنن و قسمتی از بار این حقیقت رو به دوش می کشن. اما وقتی تنهای تنها میشی فقط خودتی و یه بار به سنگینی دنیا از جنس حقیقت هایی که دیگه هیچ وقت تلطیف نمی شن. دیگه هیچ وقت گوشه های تیزشون تریم نمیشه و هر دفعه که بهت نزدیک میشن، یه زخم تیز جدید ایجاد می کنن. حقیقت رو به دوش می کشی و می دوی و خون میریزی تا از زندگی عقب نمونی.

مشکل اینه که وقتی زیاد تنها بمونی، گوشه های بار حقیقتت انقدر تیز و برنده میشه که کسی رغبت نمی کنه بیاد و تنهاییتو به هم بزنه و تو حمل حقیقت کمکت کنه. پس همه چیز تیز تر میشه. intense تر.

بعضی وقتها فکر می کنم مردم تنهاییاشونو به شدت من زندگی نمی کنن.

پ.ن: میدونی اگه یه روز یک نفر بیاد و بخواد باهام همراهی کنه و بارمو باهام به دوش بکشه بهش چی میگم؟ احتمال خیلی زیاد چیزی نمی گم و ممنون میشم که هست. ولی توی ذهنم صداها بلند جیغ می زنن که وقتی موقع سختی ها کنارم نبودی و اشکامو پاک نکردی و تغییرمو ندیدی و نبودی، پس توی خوشیهامم نمی خوام داشته باشمت. 

پ.ن2: ولی اینا رو بهش نمی گم. چون در نهایت، هیچ کس نمی مونه. حتی خودم.


برچسب‌ها: اساس جبر, رویالوژی, مینیمال

انجمن خون آشامان همونقدر پیگیر منه که هاگوارتز....
ما را در سایت انجمن خون آشامان همونقدر پیگیر منه که هاگوارتز. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : observer137 بازدید : 98 تاريخ : جمعه 10 تير 1401 ساعت: 14:03